بدهکار فردا

در کف مردانگی شمشیر می‌باید گرفت

حقّ خود را از دهان شیر می‌باید گرفت


گاهی از معلّم یا پدر و مادرها می‌شنوم که بچه‌های قدیم بیشتر قدر علم و آموزش رو می‌دونستن. خاطرات زیادی هم از درس خوندن زیر چراغ نفتی و گردسوز خودشون تعریف می‌کنن و آخرش به این نتیجه می‌رسن: «ما که اینجوری بودیم و بچه‌هامون این شکلی شدن، وای ببین نسل بعدش چقدر فلان‌طور می‌شه!»

ولی به نظر من بچه‌های امروز با حساب و کتاب بیشتری مسیرشون رو انتخاب می‌کنن. عرض زندگی‌ها بیشتر شده و بچه‌ها می‌دونن که نمیشه صد تا هندونه رو با دو دست بردارن، برای همین قبل از قدم گذاشتن در یک راه، دودوتا چهارتا می‌کنن و به آخر راه هم نگاه می‌کنن که به کجا قراره برسه. به نظرم این یکی از ویژگی‌های تکامل ذهنی آدماست و خیلی هم خوبه! هر کی بهتون گفت خوب نیست، بگید از این به بعد با درشکه مسافرت کنه تا بفهمه به‌روز شدن واجبه :/


امّا (هر وقت وسط صحبت یکی می‌گه امّا، چهار ستون تنم می‌لرزه) خیلی خوبه تو همین مسیری که انتخاب کردید، بدهکار فردا نشید. تا حالا بدهکار فردا نشنیده بودید؟ بیایید یک کم بهش فکر کنیم.

همه‌تون با بدهی آشنا هستید، یک چیزی از کسی گرفتی و باید بهش پس بدی، گاهی هم این وسط بحث سود و سرمایه‌گذاری و این‌ها مطرح می‌شه و می‌تونی قبل از قرض گرفتن انتخاب کنی که می‌صرفه یا نه. در این نوع بدهکار شدن به خاطر آسایش الآن خودمون یک چاله‌ای برای آینده‌مون می‌کنیم که شاید ما رو بیچاره کنه. مثلاً سود پولی که گرفتیم و باهاش یک گوشی خریدیم، اینقدر زیاد بشه که مجبور بشیم پول سه تا گوشی رو پس بدیم. تازه این بدهی حالتِ خوبش ‌است!

بریم سراغ بدهی‌هایی که عجیب‌تره و پوست رو قلفتی می‌کنه. با مثال می‌گم که ببینید بدهکار فردا شدید یا نه . . .

یک: مدیر اداره‌ای به کارمندش می‌گه می‌خوام تو رو ارتقا بدم، اما فعلاً کاری نمی‌کنه! این کارمند طفلک هر روز کارهای بیشتر از وظیفه‌ی خودش رو انجام می‌ده و هر چی بهش می‌گن گوش می‌ده. حتی ممکنه ازش بخوان تخلف‌های ریز و درشت هم تو کارش بیاره، اما چون فکر می‌کنه نافرمانی باعث میشه اون ارتقا رو از دست بده، صداش در نمیاد و مثل یک بدهکار (با اینکه هنوز چیزی نگرفته!) بله‌قربان‌گو به پیش می‌ره. گاهی هم اون مدیر عوض می‌شه و کارمند می‌مونه و یک عالمه کارهایی که بدون پاداش انجام داده.

دو: آقا یا خانومی جوان و دارای کمالات زیاد با یک پیرزن/پیرمردِ بدگمان و بیمار و بددهنِ ثروتمند ازدواج می‌کنه به این امید که این موجود دلخراش به زودی می‌میره و ثروتش به جوان می‌رسه. هر روز هم تحمّل می‌کنه و خودش رو با سودی که قراره بعداً از این بدهی به دست بیاره دلخوش می‌کنه اما غافل از اینکه ممکنه عمر خودش زودتر تموم بشه!

سه: دوست یک دانش‌آموز بهش می‌گه خیالت تخت، نزدیک امتحانای خرداد جزوه‌های خلاصه شده‌ام رو می‌دم تو بخونی. با اینکه الآن کاری نکرده، اما با وعده‌ای که داده، دانش‌آموز رو بدهکار کرده و این طفلک همه‌اش هوای دوستش رو داره که ناراحت نشه. ممکنه خوراکی‌های خودش رو بهش بده، در بحث‌های دوستانه الکی طرفداری‌اش رو بکنه و کارهای دیگه که اگه احساس بدهی نداشت، انجام نمی‌داد.

مثال‌های بالا شاید برای شما اتفاق نیفتاده باشه، امّا (اوخ!) حتماً چند باری خودتون رو بدهکار آینده‌ی فکرتون کردید! مثلاً می‌گید با اینکه رشته‌ی تجربی دوست ندارم، خیلی درس می‌خونم و پزشک می‌شم و پولم از پارو بالا می‌ره. این نوع درس خوندن از اون شوگر بداخلاق خیلی بدتره؛ یا المپیادی می‌شم که تو دوست و آشنا با اسمش پز بدم، مدال می‌گیرم که دیگه کسی نتونه بگه بالای چشمت ابرو و از شرّ کنکور خلاص بشم. ولی به اون درس هیچ علاقه‌ای ندارم و صبح تا شب دنبال سهمیه‌ی کنکورش می‌گرم و اگر پنج درصد بالا و پایین شد، من هم سست می‌شم. هر ساعت از این نوع مطالعه رنجی است که تحمّلش واجب نیست.

خلاصه بگم که جا داره تموم می‌شه، اینطور بدهکار کردن خودمون خیلی عذاب‌آوره! حتی گوشی و ماشین نخریدیم که اول حالش رو ببریم و بعد بخوایم چند برابر پس بدیم، خودمون رو بدهکار چیزی کردیم که اصلاً وجود نداره. الآن که داری برای آینده‌ات فکر می‌کنی، گاه‌گداری شب‌ها که همه خوابیدن و با کسی رودربایستی نداری، فکر کن ببین چقدر بدهکار آینده‌ات شدی و داری سود چیزهایی رو می‌دی که هنوز نگرفتی. اگر با کاری که داری می‌کنی بهت خوش می‌گذره، دمت گرم محکم پیش برو. اگر خوش نمی‌گذره، ولش کن که بعداً هم چیزی از تهش در نمیاد 😊

دیدگاه‌ها (7)

شروین | ۲۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۹

سلام بر دکتر خلینا عزیز
موضوعی رو انتخاب کردید که درگیریِ ذهنی این چند روز من بود
چیزی که الان با توجه به شرایط الانم فکر می کنم درسته اینه که بالاترین اولویت مون در تصمیم گیری باید علاقه مون باشه ( برای انتخاب رشته ، شغل و … )
وقتی علاقه باشه با خودش شور و اشتیاق برای حرکت میاره ، خلاقیت میاره و همین باعث پیشرفت و بهتر شدن میشه و طبیعتا نتایج فوق العاده ای خواهد داشت .
من خودم دارم در مسیر المپیاد شیمی حرکت می کنم و دهمی هستم ، وقتی دقت کردم دیدم من وقتی آزاد بودم برای انتخاب این که چه رشته ای رو برای المپیاد بخونم ، من با عشق کامل شیمی رو انتخاب کردم
بعد گفتم چرا فکر می کنی انتخاب رشته دانشگاهی متفاوته ؟
چرا رشته ای رو انتخاب کنی که اشتیاق و کششی بهش نداری در صورتی که رشته ای وجود داره که عاشقشی ؟
در هر رشته ای هم آدم موفق هست هم آدم ناموفق
هیچ کار و رشته ای نیست که همه توش شکست خورده باشن ، کسانی هستن که بسیار موفق هستن
باید نگاه مون رو درست کنیم
نگاه مون به علایق مون اشتباه شده
فکر می کنیم کاری که انجام میدیم یه چیزه ، علایق و تفریحات مون جدا از این هستن …
ولی خوشبختی رو کسی تجربه می کنه که علاوه بر این که تونسته درآمد بالایی داشته باشه ، عاشق رشته اش هم هست
چه فایده درآمد بالایی که هیچ علاقه ای به اون کار نداشته باشی

°|° | ۲۴ دی ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۶

احساس سردرگمی دارم،نمیتونم به آینده فکر کنم و هیچ تصمیمی برای آینده ندارم انگار که راهمو گم کردم
حتی برای المپیاد هم هیچ برنامه ای ندارم
نمیدونم باید چیکار کنم

شنوا | ۲۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۶

طلبکار دیروز بودن هم بد دردیه 🙂

کیان لطفی | ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۹

میدونید ، آدم‌ها چون فک میکنن پول خیلی چیز کمیابیه و پیدا کردنش سخته خیلی وقتا پول سرورشون شده فک کنم بدونید چی میگم
یه نقل قول بود خیلی به من کمک کرد شاید برای شما هم مفید باشه میگفت …
پول خدمتگزار خوبیه ولی ارباب بدیه
چی میخوام بگم
میخوام بگم که اگه ما دنبال علایق خودمون باشیم و نه اینکه فقط وجه مالی راهمون رو ببینیم پول خودش میاد سراغمون 🙂
پس نزاریم پول اربابمون بشه …

دانش اموز | ۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۱

من خودم کسی بودم که خیلی برام مهم بود برم دنبال علاقم و زیاد به پول و اینجورچیزا فکر نمیکردم ولی خب چیزی که فهمیدم اینه که تا وقتی خیلی عمیق و جدی وارد اون کار نشی نمیفهمی بهش علاقه داری یا نه، اشتباه کردن تو این جور تصمیم گیری ها چیزیه که اتفاق می افته و شاید چندسالی طول بکشه تا علاقه مونو به طور جدی پیدا میکنیم، اون علاقه خیلی زیادی که باعث میشه ساعتها بدون متوجه شدن گذر زمان، سر اون کار باشی، هروقت ادم بتونه اینو پیدا کنه یه مرحله جدیدی از زندگیشه، خیلیا موقع ورود به دبیرستانشون هنوز نمیدونن اون رشته ای که میخوان بخونن رو دوست دارن یا نه، بخاطر پول و موقعیت اجتماعی هم شاید انتخابش نکردن، بخاطر اینه که فرصت و موقعیت مناسب برای امتحان کردن کارهای مختلف رو تو دوره اول یا قبلترش نداشتن و این تو اکثر مدارس به همین شکله
المپیاد جاییه که به صورت عمیق وارد اون رشته میشی و اوایلش خیلی متوجه نمیشی دوستش داری یا نه یکم که بگذره اینو میفهمی،
درکل حتی اگه اواسط دبیرستان هم باشه، بازم دیر نیست که اون علاقه واقعیشو پیدا کنه، دیر وقتیه که سالها بگذره و تو کاریو ادامه بدی که دوست نداری و اینو متوجه باشی ولی به اون حس اعتنایی نکنی

آتوسا | ۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۰

تموم شد؟خیلی تاثیرگذار بود

من تنها | ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۰

از کجا بفهمی واقعا به یه رشته ای علاقه داریم و تاثیرات جامعه نیست؟
علاقه واقعیمونو از کجا و چطور پیدا کنیم؟

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.